هفته ایی که گذشت
این هفته هر شب مهمون بودیم و حسابی به گل پسری خوش گذشت حالا دیگه کوچولو های فامیل به سنی رسیدن که می تونن باهم بازی کن این سبب خوشحالی منو بابایی دوست نداریم تنهایی کودکیت رو سپری کنی راستش این چند شب آبرویی ازمون بردی که بیا و ببین...هر بار یه رفتار جدید ازت میبینم که حسابی ذوق زده میشم مثلا یه بار سر عروسک هلیا جون بکش بکش بود که یه طرفش خود هلیا خانم بود طرف دیگه اش آقا ایلیا که البته هنوز کوچولو ...کم کم داره وارد بازی هاتون میشه و طرف دیگه هم مانی جونم ,ناگفته نماند که آقا ابوالفضل و حدیثه خانمم بودن که با دیدن شما سه تا وروجک حس بزرگ شدن بهشون دست داده بود قضیه از اونجا شروع شد که عروسک هلیا رو ایلیا خواست و کشمکش ...
نویسنده :
مامان مانی
0:48